سه‌شنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۹

بازدیسی زبان فارسی


وقتی مقاله بازدیسی زبان پارسی را در وبگاه زبان پارسی دیدم با خود گفتم جانا سخن از زبان ما می گویی. با این که متوجه دشواریهای زبان فارسی شده بودم ولی هنوز زمان این که درباره آن ها بیاندیشم نداشتم. 
از دید من شاید بهتر باشد از دو زبان جداگانه ولی با پیوند تنگاتنگ سخن بگوییم زبان فارسی که به نوعی عربی شده زبان پارسی است و در بیان مفاهیم دست و پای او را بُریده اند و زبان پارسی نوین که وجود ندارد ولی اگر زبان نیاکانی ما - زبان پارسی میانه یا پهلَوی - به فرگشت و فرگردیدن خود ادامه می داد، زبانی می شد با همان توانمندی و پویایی زبان های اروپایی کنونی. زبانی می شد که پزشکان ما به آن زبان می اندیشیدند و مهندسان ما به آن زبان می نگاشتند و ریاضی دانان ما به آن زبان می اندیشیدند. در واقع من بر این باورم که اگر ایران به مسیری که از زمان خسرو انوشه روان پی گرفته بود، ادامه می داد، و از آشوبهایی که در زمان خسرو پرویز در آن آغاز شده بود به سلامتی و بدون حمله عربان می گذشت شاید کنون در شمار پیشرفته ترین و توانمندترین کشورهای دنیا می بود. به هر روی، در زبان پارسی به اندازه بسنده توان و پویایی هنوز هست که ما بتوانیم راه نویی را آغاز کنیم و باید به نو اندیشی و نوپردازی پرداخت. هر چند واژه ها و روش های نو برای مان در آغاز ناآشنا و ناروان است، می توانیم به یاد بیاوریم که بسیاری از ما از این بیشتر تلاش کردیم که زبانی از بیخ و بن بیگانه (انگلیسی یا عربی) را بیاموزیم و دست کم نیمی از آن تلاش را ما به زبان پارسی بدهکاریم چه زبان تنها ابزار گفتگوی دو نفر نیست بلکه زبان ابزار اندیشیدن نیز است، گواهی توانایی یا ناتوانایی و نردبان فرگشت و بهینه شدن و راهی به سوی آینده بهتر نیز هست حتا در زمان عربان تا دویست سال ، دیوان کشور به زبان پارسی بود و به گواهی بلاذری این حجاج یوسف از خاندان نژادپرست و عربگرای اموی بود که با خیانت یکی از فارسی زبانان دیوان را به زبان عربی برگرداند.باز هم به یاد بیاوریم که در زمان ساسانیان تمام کتابهای دانشیک و فن شناختی آن روزگار چه از هند و چه از یونان به زبان پارسی میانه یا پهلوی ترجمه شده بود این زبان پارسی توانمند را از ما دریغ کردند ولی اندیشمندانی چون آقای پارسا و اقای استاد حیدری ملایری راه بازدیسی زبان پارسی را یافته اند و با کار بیشتر میتوان به آن آینده روشن رسید
.

.. .

 


بازدیسی زبان پارسی

در - ۲۰ مهر ۱۳۸۹
پیش‌گفتار
از زمانی که با کتاب‌ها و نوشته‌های انگلیسی سروکار پیدا کردم خیلی زود متوجه ناتوانی زبان کنونی فارسی (زبانی که تا آنزمان آموخته بودم و یا بهتر بگویم به من آموخته بودند) در بازگفتن واژگان علمی شدم. روزانه به ده‌ها واژه‌ی فنی و علمی برمی‌خوردم که نه تنها برابری در فارسی نداشتند بلکه نمی‌توانستم برابری برای آنها بی‌انگارم. اینها انگیزه‌ای شد برای بررسی همسنجشی زبان‌ها و شناختن تفاوت‌ها و شباهت‌های آنها.
شناختن رابطه‌ی میان زبان‌ها، شباهت‌ها و تفاوت‌های ساختاری آنها برایم بسیار جالب بود. برایم جالب بود که بدانم زبانم (که خود یکی از فاخرترین زبان‌های شرق شمرده می‌شود) با بسیاری از زبان‌های فاخر دنیای غرب نیز هم‌خانواده است، و البته ساختاری کاملا متفاوت از زبان عربی دارد. شناخت نیاگان زبان پارسی جهان دیگری پیش چشمانم گشود و بسیار خوشحال بودم از اینکه می‌دیدم بیشتر قابلیت‌های زبان‌های غربی در نیاگان پارسی هم هست و بسیار غمگین از اینکه می‌دیدم زبان کنونی‌ام از آن قابلیت‌ها بی‌بهره است. تازه می‌فهمیدم ”دو قرن سکوت“ چه بر سر زبان‌ام آورده است.
مانند کسی بودم که پس از سال‌ها پی به تبار خویش می‌برد و خانواده‌ی خود را می‌یابد و تازه می‌فهمد که با چه کسانی خویشاوند است و با چه کسانی بیگانه! از یک سو خوشحال بودم از این کشف و از سوی دیگر غمگین، از ستمی که بر من رفته بود. ستم پنهان نگه داشتن اصل و تبارم، ستم تحقیر خانواده‌ام در برابر بیگانه!
این آگاهی‌ها پرسشی را در ذهنم پدید آورده بود: چرا زبان‌های علمی و فاخر جهان مانند انگلیسی، فرانسه، آلمانی، روسی، ایتالیایی، لاتین، یونانی و … همگی زبان‌های علمی و توانمندی بودند ولی زبان فارسی که با همه‌ی آنها هم‌خانواده بود و ساختاری همانند آنها داشت، ناتوان!
کلید ماجرا این بود که آنها به اصل و ریشه‌ی خود همچنان پایبند مانده بودند و ما بیگانه شده بودیم! آنها از همه‌ی ظرفیت زبان خود (و حتا دیگر زبان‌های کهن اروپا مانند لاتین و یونانی) استفاده می‌کنند و ما نه تنها زبان‌های باستانی خود (فارسی اوستایی، میانه، پهلوی) را فراموش کرده‌ایم بلکه زبان بیگانه را نیز بر زبان خود ترجیح داده‌ایم.
در این نوشته برخی از مشکلات کنونی زبان پارسی بررسیده خواهد شد، بخشی از ظرفیت‌ها و توان آن بازنموده می‌شود و روش‌هایی برای بهکرد زبان پیشنهاد می‌شود.
آسیب شناسی وام‌گیری و وام‌واژه‌ها
ساده‌لوحی است که بیاندیشیم اگر واژه‌ی بیگانه‌ای را وام گیریم آسیبی به زبانمان نمی‌رسد و تاثیر چندانی بر زبانمان نخواهد داشت. بر عکس، هر واژه‌ی بیگانه به محض ورود مانند ویروسی در پیکر زبان شروع به تکثیر می‌کند. برای نمونه، روزی که واژه‌ی بیگانه‌ی «علم» به زبان پارسی پانهاد هیچ کس فکر نمی‌کرد که بزودی واژه‌های هم‌خانواده‌ی «علم» نیز می‌آیند (یا دقیقتر بگویم لشگر می‌کشند).
 هر واژه متعلق به یک «واژه خوشه» است که اگر چنانچه یک واژه از این خوشه را وام گیریم، دیر یا زود دیگر واژگان آن خوشه را نیز باید بپذیریم.
 واژگان بیگانه‌ی علم، علوم، معلم، عالم، معلوم، تعلیم، تعلم، علیم، علامه، اعلام، استعلام و .. همگی در یک خوشه‌اند و شوربختانه همه به زبان ما راه یافته‌اند. پس با آمدن هر واژه ده‌ها واژه‌ی دیگر می‌آیند و کم کم شمار این واژگان سر به فلک می‌کشند.
گاهی هم شنیده می‌شود که:
«زبان پویاست و با زبان‌های دیگر داد و ستد می‌کند و هیچ زبان پاکی وجود ندارد و حتا انگلیسی هم شمار زیادی واژه‌ی بیگانه دارد…»
و از این دست ژست‌های روشنفکرانه که بیشتر توجیه‌گر تنبلی ماست تا نتیجه‌ی اندیشه‌ ورزی پیرامون زبان.
هدف پاک کردن زبان از هر واژه‌ی بیگانه نیست، بلکه برخورد خردمندانه با وام‌واژه و پاسداری از زبان فارسی است. برای نمونه، اگر همه‌ی وام‌واژه‌های پارسی، تازیک، هندی و .. را به نسبت کل واژگان زبان آلمانی بسنجید خواهید فهمید که درسد وام‌واژه‌ها به بوم‌واژه‌ها در حد صفر است ولی در زبان پارسیک گاهی به ۸۰ درسد هم می‌رسد که قطعا نشانگر پویایی زبان نیست بلکه گویای تنبلی ما و برخورد نابخردانه با واژگان بیگانه است.
زبان پارسی زبانی است توانمند و اگر به وام‌واژه‌ها نیاز داشته باشد، این نیاز در حد نیازیست که هر زبان دیگر می‌تواند داشته باشد، و چه بسا کمتر از بسیاری از دیگر زبان‌ها نیازمند وام‌واژه‌هاست. یا گفته می‌شود که «زبان جنگلی وحشی است و بطور طبیعی رشد می‌کند», اتفاقا باید گفت در همین جنگل وحشی درختان بسیاری هستند که خودرو نبوده‌اند و فرهنگستان آنها را کاشته و مردم نیز پذیرفته‌اند.
جنگل وحشی دانستن زبان (به ویژه زبان علمی) به معنی درک نکردن رشد علمی و صنعتی روزافزون و چشم‌گیر بشر است. جنگل زبان علمی اتفاقا مصنوعی است.
جالب این است این اظهار نظرهای به ظاهر اندیشمندانه فقط در مورد واژگان فارسی صدق می‌کند و همین اندیشمندان وقتی واژگان بیگانه‌ی «اطاله»، «اعاده»، «اضمحلال» و … (واژگانی که بیشتر مردم معنی آنرا نمی‌دانند) را می‌شنوند بی آنکه نگران آسیب‌های این درختان برای خاک این جنگل باشند، می‌کوشند این درختان مصنوعی را به زور هم که شده در این جنگل خودرو بکارند.
زمانیکه برخی طلاب و فاضلان! گذشته درختان مصنوعیِ
«تطبیقی» ، «متعالی» ، «تناقض» و «تنافر» و بسیاری دیگر را در این جنگل بی‌صاحب می‌کاشتند روان کسی نمی‌پریشید ، ) ولی امروز که درختان طبیعی «همسنجشی»  (comparative) ،  «ترافرازنده» (transcendental)، «هم‌ستیزی» (conflict)، «پادگویی» (contradiction)، را می شود کاشت، همه جنگلبان شده اند !
اگر ورود این همه واژه‌ی بیگانه (۸۰ درسد) به زبان ما ایرادی ندارد پس بیاییم این ۲۰ درسد بازمانده (مشتی حرف ربط و اضافه و …) را هم به کناری نهاده و به یکباره زبان بیگانه را برای خود برگزینیم تا مجبور نباشیم مرگ تدریجی زبانمان را به تماشا بنشینیم. چنانکه بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین، آفریقا و … چنین کردند. البته پیشنهاد من اینست که دست کم زبانی را برای خود برگزینیم که مشکلات کمتری داشته باشد و از پس واژگان دانشیک برآید نه زبانی که خود تا گردن در مشکلات فرورفته و گویشورانش به این باور رسیده‌اند که بیهوده نکوشند و برای بازگفتن واژگان دانشیک از زبان دیگری بهره گیرند..

اگر از همان روز نخست واژه‌ی «علم» را به زبانمان راه نمی‌دادیم و در را به رویش می‌بستیم و از داشته‌های خود - «دانستن» - بهره می‌گرفتیم، امروز هیچ یک از واژه‌های بیگانه‌ی پیش‌گفته در زبان پارسی نبود. در واقع اگر پارسی می‌اندیشیدیم، واژگان پارسی دانش، دانا، نادان، دانسته، پیش‌دانسته، دانستنی، دانشمند، دانشور، دانشیار، دانش‌آموز، دانش‌جو، دانش‌پژوه، دانش‌آموخته، دانشگاه، دانشسرا، دانشکده، دانش‌بنیان، دانشنامه، دانش‌افزایی و … را بجای واژگان بیگانه بکار می‌بردیم.
پس می‌بینیم که هر وام‌واژه، انبوهی از واژگان بیگانه‌ی دیگر را به دنبال خود می‌آورد و امروز زبان پارسیک آکنده از واژگان تازیک شده است، بگونه‌ای که امروز حتا جای فعل‌های زیبا و ساده‌ی پارسیک فرستادن، کوشیدن، اندیشیدن، دیدن، دریافتن، انگاشتن، پنداشتن، افزودن، کاستن، پَناهیدن، رَستن/رَهیدن، تباهیدن، پذیرفتن، شگفتیدن[۱]،شرمیدن، شکیبیدن[۲]،شیویدن/شیفتن، شتافتن/شتابیدن، گماشتن، خَستن و … را فعل‌های ترکیبی بیگانه‌ی «ارسال کردن»، «سعی کردن»، «فکر کردن»،
«مشاهده کردن»، «درک کردن»، «تصور کردن»،
«
فرض کردن»، «اضافه کردن»، «کسر کردن»، «خلاص شدن»، «فاسد شدن»،«قبول کردن»،
«
تعجب کردن»،«حیا کردن»،«صبر کردن»،«عاشق شدن»،
«عجله کردن»،«منصوب کردن»،«مجروح شدن» و .. گرفته است.
و البته این پایان کار نبوده و ترکیب‌های شگفت‌انگیز سه واژه‌ای مانند
«در معرض نمایش گذاشتن» ، «به مرحله عمل در آوردن»،
«
تحت سلطه درآوردن»،«به منصه‌ی ظهور رساندن»،
«
مورد حمله قرار دادن» (تاختن)، «مورد تحسین قرار دادن» (ستودن)، «مورد تقبیح قرار دادن» (نکوهیدن)، «دچار استیصال شدن» (درماندن)،
«ورود پیدا کردن» (درونیدن) و … نیز ساخته شده‌اند که شاهکارند!
آسیب دوم این وام‌واژه‌ها این است که ویژگی‌های آواییک زبان را می‌دگرانند. هر زبانی ویژگی‌های آواییک خود را دارد و واژگان نو‌ نیز هماهنگ با همان ساختار آواییک ساخته می‌شود. اگر وام‌واژه‌ها با ساختار زبان وام‌گیرنده هم‌خوانی نداشته باشند، کم-‌کم ساختار آواییک زبان را می‌آشوبند، بگونه‌ای که امروز حتا نام زبانمان (پارسیک) به «فارسی» دگریده است و ترجیح می‌دهیم نام زبان خود را به زبان تازیک بگوییم! زبان ما دگرش‌های آواییک بسیاری را پذیرفته، چند واکه را از دست داده و چند واکه نیز دگرگون شده‌اند. مانند دگرش «گ» به «ج» در واژگان بروجرد (بروگرد)، امزاجزد (امزاگرد)، دستجرد (دستگرد) و .. در حالیکه «گرد» در زبان پارسی معنی «شهر» را می‌دهد و با این دگرش، زایش واژگان نو با پسوندگونه‌ی «گرد» نیز فراموش و کم‌ کم از میان رفته‌است.
نکته‌ی مهمتر این دگردیسی‌ها اینست که هر چه ساختار آواییک زبان بیشتر می‌دگرد، راه را برای آمدن واژگان بیگانه‌ی‌ بیشتر هموارتر می‌کند و چه بسا گویشوران آن زبان پس از مدتی با ساختار آواییک زبان خویش بیگانه شوند و به ساختار دیگری خو بگیرند. برای نمونه، امروز بازگفتن واژگان بیگانه‌ی «محیرالعقول»، «مدعی‌العموم»، «حق‌التحقیق»، «مشمول‌الضمه»، «استغاثه» و … آسانتر از گفتن واژگان پارسیک زیبا و خوش‌آوای «پادافره»، «اوژندن»، «بیوسیدن»، «نیوشیدن» و .. است.
آسیب سوم: این پایان داستان وام گرفتن واژگان بیگانه نیست که آغاز آنست. چرا که این واژگان بیگانه، در ظاهر مشتی واژه‌اند که وارد زبان شده‌اند ولی در باطن روش و تکنیک واژه‌سازی و ساختار زبان منبع است که وارد زبان می‌شود. یعنی نه تنها وام‌واژه‌ها جا را برای واژگان پارسیک تنگ می‌کنند (آسیب نخست) و ساختار آواییک آنرا به هم می‌ریزند (آسیب دوم)، که ساختار زبان را نیز می‌دگرانند و زایندگی آنرا می‌گیرند.
بگونه‌ای که امروز ما ترجیح می‌دهیم «استخراج» را به جای «درآورش و درآوردن» بکار بریم و همچنین «مقایسه» (همسنجش)، «مصالحه» (همسازش)، «تعمیر» (بازسازش)، «تحلیل» (واکافت-واکاوش)، «نازل کردن» (فروفرستادن)، «سقوط کردن» (افتادن/فروافتادن)، «تکامل یافتن» (فَرگشتن) و بی‌شمار نمونه‌ی دیگر. در واقع ما برای ساختن واژه به سراغ روش‌های زبان خود نمی‌رویم بلکه روش‌های آسان‌یاب‌تر زبان بیگانه را بر‌می‌گزینیم و این بیشتر و بیشتر ساختار زبان را به هم می‌ریزد و ذهن ما را با روش‌های بیگانه‌ی زایش زبانیک می‌پرورد. این هم‌افزایی شوم توان زایش زبان را می‌کاهد و به جایی می‌انجامد که مجبور می‌شویم مانند بسیاری از ملت‌های جهان زبان‌های انگلیسی، فرانسه، .. را برای خود برگزینیم. اگر چه امروز نیز بیش از ۵۰ درسد این توان فراموش شده یا بکار نمی‌رود.
با اینکه نیاز امروز ما به روش‌های فراموشیده‌ی واژه‌سازی زبانمان بیشتر از هر زمان دیگریست ولی از آنجا که وام‌واژه‌ها دگرش‌های بنیادینی در زبان و اندیشه‌ی ما بوجود آورده‌اند، زنده کردن آن روش‌ها دشوار و حتا ناشدنی می‌نماید (مانند پیشوندهای آ، اف، ن، اردا، اَپی..). همچنین، برخی از روش‌ها که توسط فرهنگستان زبان و زبان‌شناسان زنده شده است، هنوز نتوانسته‌اند ذهن زبانیک فرهیختگان و نویسندگان ما را بدگرانند چه رسد به ذهن مردم عادی (مانند پیشوندهای پاد، ترا، پیرا، اندر, دش، هو و ..).‌
نکته‌ی دیگری که باید یادآوری کرد این است که حتا اگر واژگان بیگانه را پیرو دستور زبان فارسی کنیم و بتوانیم بر سر زبان مردم هم بیاندازیم (مانند فهمیدن)، بر خلاف نظر برخی، باز هم نمی‌توان بطور کامل از ویژگی‌ها و توانمندی‌های زبان پارسیک بهره برد. چرا پس از چند سد سال که از پذیرفتن ریشه‌ی «فهم» و برساختن فعل «فهمیدن» می‌گذرد، هنوز نتوانسته‌ایم واژگان «فهما»، «فهمش»، «فهمانش»و «فهمنده» را بسازیم؟ چرا ترجیح می‌دهیم از «فهیم»، «مفهوم»، «تفهیم» و … استفاده کنیم؟ ساخت مصدر برساخته‌ی «فهمیدن» باعث نشد که نویسندگان واژگان «فهیم»، «مفهوم»، «تفهیم» و «استفهام» را بکار نبرند. همانگونه که داشتن چهار گزینه‌ی «هراسیدن»، «ترسیدن»، «باک» و «پروا» (که همگی زنده، آشنا و دم‌دست هستند) باعث نشد تا «خوف»، «مخوف»، «خوفناک» و «خائف» به زبان راه نیابد. پس بهتر است اصلا خطر نکنیم و از آغاز با حساسیتی میهن‌پرستانه جلوی واژه‌ی بیگانه را بگیریم، حتا اگر پی‌رو دستور زبان پارسیک شده باشد.

روش‌های بهکرد زبان


روش‌های زیر نتیجه‌ی یک کار علمی زبان‌شناسانه و یا ادیبانه نیست بلکه نتیجه‌ی آشنایی و برخورد ده دوازده ساله‌ی من با زبان انگلیسی است و برخی از مشکلاتی است که خود در دانشگاه و کار با آنها درگیر بوده و هستم. اینها مشکلات واقعی‌ای هستند که هر دانشجویی به آنها برمی‌خورد و خیلی زود به این نتیجه می‌رسد که فارسی زبان علم نمی‌تواند باشد و به قول معروف در برابر زبان پرتوان انگلیسی کم می‌آورد و نتیجه‌ی این کم آوردن‌ها در عرصه‌های مختلف حال و روز امروز ایران ماست. بر این باورم که زبان پارسیک می‌تواند زبان علمی باشد اگر ما بخواهیم و اگر بتوانیم ذهنمان را به برخورد علمی عادت دهیم و از بند تعصب برهانیم. پیاده کردن همه‌ی روش‌های زیر دشوار می‌نماید، ولی دست‌کم می‌توان در زبان علمی آنها را بکاربرد تا کم‌کم به گفتار مردم نیز راه یابد.
۱- روش‌های ساخت صفت
ساخت صفت از اسم با افزودن «ی»: پیشنهاد می‌شود به دیس پهلوی آن (ایک) بازگردیم چرا که روش کنونی (که ظاهرا تاثیر گرفته از زبان تازیک بوده است) با مشکلات بسیاری همراه است.
الف. نخست اینکه «ی» در زبان پارسیک (افزون بر صفت) هم برای ساخت «اسم» از «صفت» و هم برای ساخت «اسم نکره» بکار می‌رود و ابهام زیادی هنگام خواندن ایجاد می‌کند. شاید برای همه‌ی ما پیش‌آمده باشد که مجبور شده باشیم برای فهمیدن جمله‌ای آنرا دوبار بخوانیم [۳]. برای نمونه «آزمایشگاهی(ی نکره) از موش‌های آزمایشگاهی(ی صفت) برای اندازه‌گیری آزمایش‌پذیری(ی اسم) برخی نشانه‌های بیماری …». اگرچه یک واژه در نقش‌های اسم و صفت متفاوت است ولی هم‌دیس هستند و این هم سرعت خواندن را کم می‌کند و هم در بسیاری از موارد ابهام ایجاد می‌کند. به نظر نمی‌رسد با کوشش‌های انجام شده برای بازنگری خط[۴]، بتوان این مشکلات را برطرف کرد.
ب. دوم اینکه، ساختن فعل، قید و .. از صفت‌هایی که با روش کنونی ساخته می‌شوند، امکان پذیر نیست. در واقع روش کنونی راه را برای زایش بیشتر می‌بندد و زبان را سترون می‌کند. نمونه:















































درحالیکه اگر صفت را با یکی از روش‌های زبان خود مانند «یک[ik]«، “ال[۵][āl] «، “این[in] “، “ول[ul] ” و … بسازیم، می‌توان دوباره از این صفت فعل ساخت، برای نمونه:
این دگرش سترون کننده، که اثر زبان بیگانه است، باعث شده که حتا برخی نیز به خطا روند و برای نمونه فعل‌های “فارسیدن” و “عربیدن” را به معنای فارسی شدن و عربی شدن گرفته‌اند در حالیکه معنی فارس شدن و عرب شدن می‌دهند. مانند خیسیدن (خیس شدن)، خشکیدن (خشک شدن). آشکار است که ما از واژگانی که به “ی” ختم می‌شوند نمی‌توانیم فعل‌های بیشتری بسازیم و این روش با زبان ما سازگار نیست و بی‌دلیل نبوده است که نیاکان ما صفت را با “ایک” و “این” می‌ساختند. در حالیکه ساخت صفت با “ی” روشی است که با زبان وام‌دهنده (تازیک) کاملا سازگار بوده و آنرا سترون نمی‌کند و جلوی ساخت فعل‌های بیشتر را نمی‌گیرد.[۶]
۲- روش‌های ساخت اسم
روش ساخت اسم با افزودن کسره “ه”. نگاهی به نمونه‌های نوساخته‌ی زیر بیندازید:











اینجا نیز “ه” دست زبان را برای زایش بیشتر می‌بندد و این ارمغانی! است که زبان‌های بیگانه برای ما می‌آورند و برخی چنان متعصبانه به آن چسبیده‌اند که گویی زبان مادری آنهاست.
نتیجه‌ای که از روش‌های گفته در بندهای ۱ و ۲ می‌توان گرفت این است که اساسا واژگانی که به حروف بی‌صدا ختم می‌شوند مشکل‌زا هستند و اگر واژگان باستانی را واکاویم، می‌بینیم که غالبا به حروف بی‌صدا ختم نمی‌شوند (تا جایی که من می‌دانم!) مانند: تاگ(تا)، اباگ (با)، پیداگ (پیدا)، روستاک (روستا/رستاق)، ریشک (ریشه)، نامک (نامه)، زندگ (زنده) و برهنک (برهنه)، دهک (دهه)،. جالب اینکه هنگام جمع بستن واژگانی که به “ه” ختم می‌شوند “گ” می‌آید که خود نشانگر وجود پنهانی آن است: پرندگان، خوانندگان، نوازندگان و پروانگان و گذشتگان. در واقع زبان به نوعی به اصل خویش باز‌می‌گردد. حتا “به” نیز “پد/پاد” بوده و بی‌دلیل نیست که به جای “به او” واژه‌ی “بدو” بکار می‌رفته است. یا واژگانی مانند پای (پا)، بوی (بو)، همای (هما)، ابرنای (برنا) که هنگام کاربرد در بسیاری از موارد باید حرف “ی” به پایان آنها افزود (مانند پایش[pāyaš]، بویی[buyi]) و این نیز نوعی بازگشت به اصل واژگان است و به روشنی نشان می‌دهد که زبان پارسی این دگرش‌ها را برنمی‌تابد و پس از ۱۴۰۰ سال هنوز کاملن با آنها کنار نیامده و اگر این نشانه‌ی بدگواری زبان در گوارش واژه‌ها و روش‌های بیگانه نیست پس چیست؟ صفت‌ نیز با پیشوند “ایک” ساخته می‌شده ‌است مانند تاریک، نزدیک، تازیک (عرب)، پارسیک (فارسی)، پهلوانیک، زندیک (زندیق)…[۷]
سخن این نیست که این واژگان را به دیس کهن خود بازگردانیم، بلکه باید هنگام گزینش یا ساخت واژگان نو، این نکات نیز در نظر گرفته شود. مانند واژه‌ی تاگ (دیس پهلوی تا) که برای clone گزیده شده است.
۳- روش‌های ساخت قید
فعال‌تر کردن روش‌های زبان فارسی برای ساخت قید از صفت. امروزه برای بیشتر واژگان انگلیسی که به ly ختم می‌شوند (قیدها) مترجمان از فرمول بطور..، به لحاظ ..، از منظر .. استفاده می‌کنند، به این نمونه‌ها بنگرید: بطور خودکار (automatically)، بطور تصادفی (randomly)، به طور مجانبی (asymptotically)، به طور مورب (diagonally)، بطور قطری (diametrically)، از منظر تکنولوژیک (technologically)، به لحاظ روانی (mentally)، به لحاظ قانونی (legally)، به لحاظ زبان‌شناختی (linguistically) و بی‌شمار نمونه‌ی زشت و ناهنجار دیگر که در هر نوشته‌ی امروزین می‌توان یافت. امروز حتا بجای واژگان ساده و زیبای گریان، خندان، دوان، .. از ترکیب‌های ناهنجار درحالی که گریه می‌کرد، درحالی که می‌خندید و .. بهره می‌بریم!
اکنون به نمونه‌هایی که دکتر حیدری ملایری پیشنهاده‌است بنگرید: ناهَمساویکانه (asymptotically)، تَراکُنجانه (diagonally)، تَرامونیکانه [۸](diametrically)، نَزدینانه (approximately)، شیدیکانه/نوریکانه (optically)، زبان‌شناسیکانه (linguistically).
۴- زنده کردن روش‌های کهن واژه‌سازی
زنده کردن و بکاربردن روش‌های ساخت‌واژه در زبان‌هایی کهن ایرانی که نیاگان زبان پارسیک برشمرده می‌شوند، مانند پارسی پهلوی، پارسی باستانی و پارسی اوستایی. برای نمونه پیشوندهای “پاد”، “تَرا”، “پیرا/پَر”، “هو”، ” دُش/ دُژ”، “ا”، “‌اَپی”، “اَردا/ اَرتا/اُردی[۹]“، “اَندَر” و … که فرهنگستان یا زبان‌شناسان آنها را زنده کرده‌اند، بسیاری از ناتوانی‌های زبان پارسیک را برطرف می‌کنند:
پادگفتن (to contradict)، پادشاریدن (conterflow)، پادفروغ (counterglow)، پادساعتگرد (counterclockwise)، ترادیسیدن (to transform)، ترابُردن (to transit)، ترانهادن (to transpose)، تراکنش (transaction)، تراگُسیلیدن (to transmit)، ترافرازیدن(to transcend)، ترانوشتن (to transliterate)، ترابُریدن (to transect)، ترادَمیدن (to transpiration)، تراکافتن (دیالیز کردن to dialyze), ترامون (diameter)، پیرامون (perimeter)، پَرناویدن (to circumnavigateto)، پَرگَشتن (to circumvolve)، پیراکشیدن/پَروشتن (to circumscribe)، پیراپوست (periderm)، پیراشاماس (pericarditis)، پیرابین (periscope)، پیرابر (pericarp)، پَرهون (circle)، پَربند (contour)، هومرگاندن (to euthanize), هومرگ (Euthanasia), هوهسته (Eucaryotae)، هونهنگ (Eubalaena)، هوگویش (eulogy), هوگُواری (eupepsia), هوپرورش (eutrophication)، دش‌پرورد (dystrophic)، دُژگُواری (dyspepsia)، دُش‌گویی (dysphasia)، اَبیراهی (aberration)، اَریخت (amorphous)، ‌اَپی‌‌زایش (epigenesis)،اَپی‌چرخه (epicycle)، اَرداکنج (orthogonal)، اَردابینیک (orthoscopic)، اَندَرکُنش (interaction)، اَندَرزنش (interference)، اَندَریابش (interpolation)، اَندراَبریک (intercloud)، اَندرکهکشانیک (intergalactic)، اَندراَختریک (intersteller).
واژگانی که با روش‌های پیش‌گفته برساخته ‌شده‌اند معنی دقیقتری دارند و بهتر فهمیده می‌شوند. با دانستن معنی واژه‌ی “مون” (اندازه) و پیشوندهای “ترا” (سرتاسر/از میان) و “پیرا/پر” (دور/اطراف)، روشن است که معنی “تَرامون”، “پیرامون”، “پَرهون” و “پَربند” بسیار بهتر از “قطر”، “محیط”، “دایره” و “کانتور” فهمیده می‌شود و البته در زبان علمی دقیقترند. درواقع بیشتر ما می‌دانیم “قطر” به چه می‌گویند ولی نمی‌دانیم که چه معنی‌ای می‌دهد! “پَرناویدن” دقیق‌تر است یا “دور زمین را با کشتی پیمودن”؟ “پَرگشتن” بهتر است یا “دور چیزی گشتن”؟
آیا بدون زنده کردن این پیشوندها می‌توان این همه واژه ساخت؟ می‌توانید بینگارید چه توانی در زبان پارسیک نهفته است؟ و چقدر از واپس‌ماندگی‌های زبانی و علمی خود را می‌توان جبران کرد؟
یکی از بهترین نمونه‌های این روش را می‌توان در کار پروفسور حیدری ملایری دید که با شناخت ژرفی که از زبان پارسی داشته واژگان بسیار زیبا و دقیقی را ساخته است. برای نمونه: دَرشَمیدن (absorb)، بَرشَمیدن (adsorb)، واوشتن (describe)، دَروشتن (inscribe)، نپاهیدن (observe)، اَفماردن، میازیدن، پَتواژیدن، ..
۵- استانداردسازی روش‌های واژه‌سازی
اگر در واژه‌گزینی روش‌های استاندارد و هماهنگی وجود نداشته باشد و هر کس ساز خود را بزند و روش خود را بکاربرد، زبان بیش از آنکه سامان یابد آشفته می‌شود. به نظر می‌رسد فرهنگستان حتا با خودش هم هماهنگ نیست چه رسد با زبان‌شناسان و اندیشمندان دیگر. نمونه‌های نوساخته‌ی گروه پزشکی فرهنگستان را ببینید: دُش‌میزی (dysuria)، بی‌‌ادراری (anuria)، چرک‌میزی (pyuria)، کم‌ادراری (oliguria)، خون‌میزی (hematuria)، شب‌ادراری (nocturia)، صفرامیزی (choluria) و بالاخره میز یا ادرار! این آشفتگی در همه‌ی روش‌ها و واژه‌ها دیده می‌شود. مانند:
پیشوند “Bio” است که به دو پیشوند “زیست” و “زی” ترجمه شده است (زیست‌فناوری، زیست‌شناسی، زیست‌بسپار، زیست‌سنجی[۱۰]، زیست‌مه[۱۱]، زی‌گونه[۱۲]، زی‌توده[۱۳]، زی‌سازند[۱۴])، پیشوند دوم بدلیل کوتاه‌تر بودن مناسب‌تر است. همچنین کاربرد بن مضارع به عنوان پیشوند دارای پیشینه بیشتری ست تا بن ماضی! (مانند پیشوند “که” به معنی کوچک که بن مضارع کاهیدن است).
و یا پیشوند “inter” که به پشوندهای ” اَندَر”، “میان”، “درون” و “برهم” ترجمه شده است. “درون” (مانند درون‌یابی) معنی نادرستی دارد چرا که Inter به معنی درون چیزی نیست بلکه به معنی میان دو چیز است و نمی‌توان برایinteratomic ”درون‌اتمی” را بکاربرد چرا که معنی آن بین دو اتم است نه درون آن. “برهم” (مانند برهم‌کنش) نیز معنی inter را نمی‌دهد، interaction به معنی کنش میان دو چیز است نه کنشی “برهم”، “با هم”، ” به هم” یا “از هم” . آیا می‌توان برای intercollegiate از “برهم‌دانشگاهی” بهره برد؟ برخلاف “میان”، “درون” و “برهم” که در زبان محاوره بکار میرود “اندر” در زبان محاوره بکار نمی‌رود و با توجه به هم‌معنایی و همریشگی واژه‌شناسیک و همانندی آواییک “اندر” با “Inter”، این پیشوند بخت بیشتری برای پذیرفته شدن در زبان علمی و محاوره دارد. همچنان که امروز در نام درس‌های آموزشی مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه‌های معتبر ایران بکار میرود: اندرکُنش سازه و آب، اندرکنش خاک و سازه، و اندرکنش سیال و سازه [‏۱۰] و [‏۱۱].
۶- ابهام‌زدایی در روش‌های واژه‌سازی
برای نمونه پیشوند “در” در زبان فارسی هم به معنی بیرون [out] (درآوردن، درکردن، دررفتن …) بکار رفته و هم به معنی درون[in] (درآمدن، درکشیدن). شاید به همین دلیل بوده که آقایان ملایری و ادیب سلطانی از پیشوند “اس” برای out و ex/ec بهره برده‌اند.
نمونه‌ی دیگر پیشوند “پیش” است که دو معنی زمانی و مکانی دارد، در زمان به معنی “قبل” (پیشامدرن) و در مکان به معنی جلو (پیشرفت) است، این ابهام قطعا برای یک زبان علمی مشکلاتی ایجاد می‌کند. می‌توان پیشوند “پار” و “پری” (در واژگان پارسال، پریروز، پریشب، پیرار و ..) را بجای “قبل” بکاربرد و “پیش” را به معنی “جلو”.
همچنین، پیشوند “خود” بجای سه پیشوند auto و self/sui کاررفته است. پیشوند Auto بیشتر نقش فاعلی دارد ولی self نقش مفعولی دارد. شاید بهتر باشد به جای auto پیشوند “داو”[۱۵] را بکاربرد. معنی خودخواه[۱۶] (کسی که خودش را می‌خواهد) و داوطلب (کسی خودش می‌خواهد) نیز کاملا متفاوت است با اینکه اجزای آنها ظاهرا هم-معنی هستند (داو=خود ، طلب=خواه).
۷- آینده‌نگری و باز اندیشیدن در واژه‌گزینی
اگر در واژه‌گزینی باز نیاندیشیم خیلی زود به بن‌بست رسیده و از واژگزینی ناامید می‌شویم. برای نمونه واژه‌ی Load در پارسی معنای بار، بار کردن، وار (در خروار) و بارکرد را دارد ولی زایش واژگان نو از این برابرها ممکن نیست و هیچ‌یک از این برابرها نمی‌توانند پاسخگوی نیاز امروز ما باشند چرا که نمی‌توان برابرهایی برای واژگان reload، download، upload و دیگر مشتقات این فعل ساخت. روش خردمندانه این است که برای واژه‌ی Load یک فعل ساخته شود و با پیشوندهای باز، فرو و اف (یا بر) فعل‌های دیگری ساخت. نمونه‌ی دیگر absorb ،adsorb ،resorb و desorb است که با پیشنهادهای دکتر حیدری ملایری (درشَمیدن، برشَمیدن، واشَمیدن[۱۷]) در جدول زیر همسنجیده می‌شوند.
و نمونه‌ی دیگر: روشن است که وقتی بجای analysis ناآگاهانه واژه‌ی بیگانه “تحلیل/تجزیه” را برمی‌گزینیم بی‌آنکه به معنی اجزای این واژه (ana[18] ، lysis) دقت کنیم، نمی‌توانیم از پس واژگان دیگری که با lysis (کافتن) ساخته شده‌اند برآییم. کسی که واژه‌ی “تحلیل” را برگزیده دانشش از زبان انگلیسی همانند دانشش درباره‌ی توان زبان خودش محدود بوده است.




داوری با شما، ببینید بهره بردن از زبان بیگانه برای واژه‌سازی بهتر است یا زبان پارسیک؟ کدامیک زبانمان را برآشفته است، کدامیک بسامان‌تر، زیباتر، علمی‌تر، با معنی‌تر و گسترش‌پذیرتر است؟
این نکته را از نیز باید در نظر داشت که ترجمه‌ی یک واژه‌ی بیگانه ممکن است در یک حوزه مناسب باشد ولی باید دید در حوزه‌های دیگر نیز مناسب است؟ برای نمونه labyrinth ممکن است در ادبیات به “هزارتو” ترجمه شود و ترجمه‌ی خوبی هم شمرده شود اما با “هزارتو” نمی‌توان از پس واژگان labyrinthits، labyrinthotomy ، labirinthectomy در حوزه‌ی پزشکی برآمد. واژه‌ی نوساخته‌ی “پیچال” (مصوب فرهنگستان) ترجمه‌ای است که می‌توان با آنها پیچال‌آماس (labyrinthits)، پیچال‌بَرداری (labirinthectomy)، پیچال‌برُی (labyrinthotomy)، پیچالیک (labyrinthic) و هر ترکیب دیگری را ساخت.
۸- بهره‌گیری از گویش‌های ایرانی
بهره گرفتن از همه‌ی گویش‌های پارسیک و زبان‌های ایرانی مانند گیلکی، تبری، تالشی، لری، کردی، بختیاری و بلوچی و ..
این زبان‌ها تا حد زیادی دست نخورده مانده‌اند و به دیس کهن و باستانی خود نزدیکترند و می‌توانند به توانمند کردن زبان پارسیک کمک شایانی کنند چه در عرصه‌ی واژگان و چه تکنیک‌های واژه‌سازی. مانند رُمبیدن[۱۹] (فروریختن و خراب شدن ناگهانی)، اشاندن[۲۰] (پرتاب کردن)، هشتن (نهادن، گذاشتن) در لهجه‌ی همدانی، که آقای ملایری به زیبایی از این فعل‌ها برای ساخت واژگان علمی اخترشناسی بهره برده‌است: رمبش (collapse)، رمب‌اختر (collapsar)، اَندَرهلیدن (to intercalate)، اشاندن (to eject)، اشاناک (ejecta)، دراشاندن (to inject)، اشان (ject).
۹- زنده کردن فعل‌های کهن پارسی
فعل‌ دستگاه عصبی هر زبانی‌ست و اگر این دستگاه از کار بیفتد زبان فلج خواهد شد. از فعل می‌توان واژگان بسیار دیگری ساخت. برای نمونه‌ فعل پایه‌ی “شَمیدن” را دیدید که توانش (potential) ساخت چندین فعل (برشمیدن، درشمیدن، واشمیدن, بازشمیدن) و ده‌ها اسم و صفت و قید دیگر را به زبان می‌دهد. با ساخت فعل “فرگشتن (to evolve)” می‌توان “فرگشت‌‌باوری (evolutionism)”، “فرگشتیک (evolutionary)” و ”فرگشتیکانه (evolutionally)” و … را ساخت وگرنه باید بگوییم “از روی قواعد تکامل”!
فعل‌ها سرمایه‌ی اولیه هر زبانی هستند که اگر این سرمایه‌ی اولیه ناچیز باشد، با بهترین روش‌ها و تکنیک‌ها هم نمی‌توان کار زیادی از پیش برد. برای نمونه فرهنگستان با زنده کردن فعل “وَرتیدن/وَردیدن” (to vary) واژگان ورتش (variation)، ورتندگی (variability)، ورتایی (variance)، ناورتایی (invariance)، هم‌ورتایی (covariance)، پادورتایی (contravariance) و .. را ساخته است. دوسیدن، یاختن/یازیدن، شاریدن، تَنجیدن، سُنبیدن، اُوباردن، آهنجیدن، میزیدن (گمیزیدن) و … نمونه‌هایی هستند که امروزه در زبان علمی استفاده می‌شوند: هَمدوسش (coherence)، وایازش (regression)، اَبرشاره (superfluid)، تَنجش (spasm)، پیراشامه‌سُنبی (pericardiostomy)، دُش‌اوباری (dysphagia)، آهنجیده (abstract)، اَندرخَلیدن (interpenetrate)، پادمیزیک (Antidiuretic)، کم‌میزی، خون‌میزی.
نکته‌ی دیگر صرف کردن خود فعل‌ است به جای صرف آنها با فعل‌های کردن، نمودن، گردیدن و … مشکلی که هم‌اکنون وجود دارد گرایش به استفاده از فعل‌های ترکیبی است. هم‌گراییدن (همگرا شدن)، دریافتن (دریافت کردن)، درخواستن (درخواست نمودن)، بازخواستن (بازخواست کردن)، بازنگریستن (بازنگری کردن)، بازگفتن (بازگو کردن)، واریختن (واریز کردن)، برداشتن (برداشت کردن) و … حتا برای فعل‌های ساده‌ هم این روش بکار می‌رود مانند: کاستن (کاهش دادن)، افزودن (افزایش دادن). به نظر می‌رسد تا چند سال آینده بیشتر فعل‌ها با فعل‌های کردن، شدن، نمودن و گردیدن صرف شوند!
۱۰- پیشوند‌های فعلی
جدا نکردن برخی از پیشوندها (باز، بر، در، هم، وا و..) از خود فعل برای حفظ یکپارچکی و هویت مستقل فعل. برای نمونه:
هم‌می‌گراید–> می‌همگراید
وامی‌گراید–> می‌واگراید
پیشوندهای باستانی ترا (در تراویدن)، ن (در نوشتن، نشستن، نگریستن و ..)، اف (در افراشتن)، پر (در پرستیدن، پراکندن)،فر (در فرسودن)، آ [۲۱] (در آوردن)، هَم/ هَن/ان (در انباشتن، اندودن، اندوختن) و .. به خود فعل می‌چسبند و هنگام صرف کردن از فعل جدا نمی‌شود. دقیقن نمی‌دانم چرا برخی از پیشوندها (باز، وا، در، بر ..) به فعل نمی‌چسبند و هنگام صرف جدا می‌شوند (شاید هم تاثیر زبان‌های بیگانه باشد!)، ولی آنچه که مسلم است گفتن “می‌ترادیسیم” از “ترامی‌دیسیم”! آسانتر و زیباتر است همچنین عمل “ترادیسیدن” هم بیشتر دیده، شنیده و فهمیده می‌شود. همچنین اگر دو تا از این پیشوندها با هم بیایند (بازفرآورش reprocess) دو حالت ممکن است: بازمی‌فرآوریم و بازفرمی‌آوریم! پس منطقی است که بگوییم می‌بازفرآوریم. همچنین تکلیف برخی پیشوندهایی که به تازگی به زبان علمی راه یافته‌اند (هو[۲۲]، دش[۲۳]، اندر) نیز مشخص نیست، مانند هوپرورش [۲۴] که معلوم نیست “می‌هوپروریم” درست است یا “هو‌می‌پروریم”!
البته “می” در فعل استمراری می‌تواند حذف شود: می‌دانستم/دانستمی، با این روش صورت مساله پاک می‌شود! همچنین تکلیف “ن” نفی نیز در فعل‌های ترکیبی (که یک یا چند پیشوند دارند) بر من دانسته نیست. برای نمونه فرنیاورد (مانند درنیآورد)! درست است یا نفرآورد، البته در شعرهای کلاسیک پارسیک هم گاهی این گونه جابجایی‌ها دیده می‌شود. به نمونه‌ی زیر از عراقی بنگرید:
گفته بودی که بیایم چو به جان آیی تو من به جان آمدم اینک تو چرا می‌نایی (نمی‌آیی)
۱۱- آموزش نیاکان زبان پارسی
می‌بایست زبان‌های کهن ایرانی در کتاب‌های درسی گنجانده شوند، همچنان که اروپاییان زبان لاتین (با اینکه برای آنان زبان بیگانه‌ای شمرده می‌شود) را می‌آموزند. دانستن زبان‌های کهن، استفاده‌ از تکنیک‌های این زبان‌ها را نیز آسانتر و پذیرفتنی‌تر می‌کند. آنها برای علمی کردن زبان خود دست به دگرش‌های بنیادینی زدند و بسیاری از تکنیک‌های زبان لاتین را وام‌گرفتند و زبان خود را لاتینی کردند (latinization)، چگونه است که ما استفاده از زبان‌های کهن خودمان را روا نمی‌دانیم؟ آقای آشوری در مصاحبه‌ای عیب کار آقای شمس‌الدین ادیب سلطانی را این دانسته است که آقای سلطانی از این نکته غافل است که زبان لاتین تا چند سده پیش زبان علم و فرهنگ اروپا بوده و به همین دلیل پذیرش این لاتینی کردن برای اروپاییان آسانتر بوده‌، ولی زبان‌های کهن ایران زبان‌های مرده‌اند و در نتیجه پذیرش آن دشوارتر است و ایستادگی‌ها بیشتر. اتفاقا کوتاهی از ماست و باید از خود بپرسیم چرا از هویت زبانی خود آگاه نیستیم؟ اگر ما نیز در مدارس بجای آموختن زبان‌های بیگانه زبان‌های کهن خود را بیاموزیم (یا دست کم آشنا شویم)، آنگاه تکنیک‌های این زبان‌ها نیز پذیرفتنی‌تر خواهند شد. حال اگر شوربختانه این امکان در کشور ما فراهم نیست، وظیفه‌ی نویسندگان و روشنفکران ماست که این غفلت را جبران کنند و کار آقای ادیب سلطانی در این زمینه بسیار شایسته و ستودنی‌ست. همچنین برخی گویش‌های زبان‌های ایرانی هنوز دیس باستانی خود را نگه داشته‌اند و نمی‌توان این زبان‌ها را زبان مرده شمرد.
اگر دانش‌آموزان ما بدانند که پیشوند دُش/دُژ/ دُز (در واژگان آشنای دشنام، دشوار، دشمن، دژخیم و دوزخ) چه معنی‌ای می‌دهند آنگاه از شنیدن واژگان نوساخته‌ی دش‌پرورد (dystrophic)، دش‌دمی (dyspnea)، دش‌رویش (dysplasia)، دش‌میزی (dysuria)، دژدود (fume)، دژگواری (dyspepsia)، دش‌آوایی (dysphonia)، دش‌نگاری (dysgraphia)، دش‌جنبی (dyskinesia)، دش‌زایی (dystocia)، دژآهنگی (dysrhythmia)، دش‌دشتانی (dysmenorrhea)، دش‌آمیزی (dyspareunia) و … در دوران دانشجویی نه تنها نمی‌شگفتند که معنی آنها را نیز خوب درمی‌یابند و می‌توانند خود نیز چیزی بر آنها بیافزایند (و مجبور نیستند اصطلاح‌های بیگانه، ناهنجار، دراز، زشت و سترون “اختلال تنفس”، “عسرالبول”، “سوء هاضمه”، “اختلال قاعدگی”، “مقاربت دردناک”، “اختلال حرکت” و .. را بکاربرند). آیا دانش‌آموزان ما که توان یادگیری صیغه‌های گوناگون و پیچیده‌ی فعل‌های عربی و قانون‌های مربوط به فعل‌های معتل و … را دارند نمی‌توانند پیشوندها و پسوندها و تکنیک‌های واژه‌سازی زبان‌های باستانی خود را فراگیرند؟
۱۲- برساختن فعل از اسم
اگر چه مردم در بکار بردن این روش پیشرو هستند (ساخت فعل‌هایی مانند چتیدن، زنگیدن، تیغیدن، دردیدن و …) ولی روشنفکران و نویسندگان بهره‌ی چندانی نمی‌برند و فرهنگستان هم آغازی لاک‌پشتی داشته است: انبوهیدن-انبوهش (to aggregate-aggregation)، هنجیدن- هنجیده- هنج (to norm-normed-normate)، هنجاریدن (to normalize)، پپریدن-پیرش (to age- aging)، سامانش (systematization)، پایانیدن-پایانش (terminate-termination)، سردیدن (to quench)، پخشیدن (to diffuse).
گاهی نیز از برساختن فعل می‌پرهیزد، برای نمونه تاگ (دیس پهلوی تا) را به زیبایی برای clone برگزیده است ولی برای cloning تاگ‌سازی را پیش‌نهاده است. روشن است که تاگ‌سازی بهتر و بامعنی‌تر از شبیه‌سازی است ولی بهتر این بود که تاگیدن/تاگش را برگزیند. اگر ناآشنا یا ناجور به نظرتان می‌رسد به فعل اباگیدن (از اباگ/با) در زبان پهلوی نگاهی بیاندازید (جدول بند ‏۱۵).
می‌توان برای بسیاری از اسم‌ها و صفت‌ها فعل برساخت مانند: نویدن، نواندن، درازیدن/درازاندن (to elongate)، پهنیدن/پهناندن (to widen)، سیاهیدن/سیاهاندن (to darken)، سفیدیدن/سفیداندن (to whiten)، سرخیدن (to redden), بزرگیدن/بزرگاندن (enlarge)، تاریکیدن (to darken)، روشنیدن (to brighten)، دیسیدن (to form)، جفتیدن (to couple)، واجفتیدن (to decouple)، سوکیدن، جشنیدن، پندیدن و ….
در زبان پهلوی هم این روش دنبال می‌شده. نمونه‌های زیر توان شگفت‌انگیز زایش زبانی را نشان می‌دهد:


از اسم (مرگیدن/مرگاندن)، صفت (نزاریدن/نزاراندن)، پیشوند (همیدن)، حرف اضافه (اباگیدن)، قید (فرودیدن) و حتا اسم مصدر[۲۵] فعل برساخته ‌شده است که شوربختانه امروز هیچ نشانی از آن زایندگی به چشم نمی‌خورد.
با نمونه‌های برشمرده می‌توان فهمید برخورد با یک زبان سامی چه بر سر زبان هند و اروپایی پارسی آورده است و چه بلایی بر سر توان زایش آن آورده است. واژگان با معنی کامگارش (از کام+گار+ایدن)، بیرونش (از بیرون+ایدن)، پیداگش (از پیداگ+ایدن) و … را وانهاده و واژگان بیگانه‌ی “موفقیت”، “خروج”، “ظهور” را برگزیده‌ایم!
۱۳- بازنگری و بهکرد واژگان
بازنگری و بهکرد واژگانی که از سوی مردم یا نهادهای علمی پذیرفته نشده‌اند. برای نمونه اگر دیدیم پس از چند سال هنوز “لت لمسی”[۲۶] برای touchpad پذیرفته نشده است بدانیم که مشکلی وجود دارد و واژه‌ی دیگری پیش‌نهیم. اگرچه در نگاه نخست می‌توان حدسید که چنین واژه‌ای پس از چند سده هم پذیرفته نمی‌شود. در واژگان پیشنهادی فرهنگستان در گروه‌های مختلف واژه‌گزینی ناهمگونی محسوسی دیده می‌شود که به نظر می‌رسد برخی از گروه‌های فرهنگستان (مانند زیست شناسی و پزشکی) بسیار پیشروتر و روشمندانه‌تر از دیگر گروه‌ها عمل می‌کنند.
یادمان باشد هیچگاه برای برابرسازی واژگان بیگانه دیر نیست و نباید بدلیل رایج و متداول شدن یک واژه‌ی بیگانه، حکم بر پذیرفتن قطعی آن واژه بدهیم. بسیاری از واژگان پذیرفته‌ی امروز، در واقع واژگان نوساخته‌ی ناپذیرفتنی دیروز بوده‌اند (پزشک، پرستار، بیمارستان، درمانگاه و …). حتا اگر واژگان پیشنهادی به سرعت میان مردم رایج نشود، دست‌کم در نوشته‌ها و رسانه‌های رسمی بکار برده می‌شوند (کالابرگ، رزمایش، بالگرد، پیامک، شهرآورد، رایانامه، راهبرد و … ). برای برخی از واژگان نیز در گام نخست ممکن است برابر کوتاه و رسایی یافته نشود مانند “کلمه‌عبور/رمزعبور” (password)، “قمرمصنوعی” (satellite)، “آنتی‌بیوتیک”، “تکامل”، “ماساژ”، “کروموزوم”، “کلون”، “سندروم”، “استعلایی/متعالی (transcendental)”، “جزر و مد”، “ماورالنهر” و … ولی پس از سال‌ها واژگان ساده، رسا و فارسی “گذرواژه[۲۷]“، “ماهواره”، “پادزیست”، “فَرگشت”، “ورزمان”، “فامتَن”، “تاگ[۲۸]“، “نشانگان”، “ترافرازنده[۲۹]“، “کشند”، “فرارود” ساخته شده و کم‌کم جای برابرهای نادرست پیشین را می‌گیرند. این روندفرگشتیک در زبان‌های دیگر هم رخ داده است چنانچه واژگان “آنالوطیقا”، “متافوسیقا”، “ابوذقطیقایی”، “اریثماطیقی”، “استاطیقا” و … از سال‌های نخست ترجمه از یونانی به تازی در سال‌های پسین جای خود را به “تحلیل”، “ماوراالطبیعه” و “حساب”، “یقینی”،”حسیات” … دادند.
به یادآوریم که از “حق‌الزحمه”، “قوس‌ و قزخ”، “معرفه الارض”، “میزان الضغطه”، “پاسپورت”، “احصائیه”، “جهاز هاضمه”و … آغاز کردیم و به “دستمزد”، “رنگین‌کمان”، “زمین‌شناسی”، “فشارسنج”، “گذرنامه”، “آمار”، “دستگاه گوارش” و … رسیده‌ایم.
یادمان نرود که روزگاری حتا رییس فرهنگستان شادروان محمدعلی فروغی دانشور فرهیخته “مزید مقدم” و “مزید موخر” را به “پیشوند” و “پسوند” ترجیح می‌داده! و صادق هدایت نویسنده‌ی برجسته و ملی‌گرا واژگان فرهنگستان (که بیش از ۸۰ درسد آنها امروزه بر زبان مردم جاریست) را مسخره می‌کرده! پس، از نام‌ها و چهره‌ها نهراسیم که پرآوازه‌تر و فرزانه‌تر از فردوسی پاکزاد نیستند، از کنایه‌ها و ریشخندها و ژست‌های روشنفکرانه نترسیم و به هدف والای زبان علمی فارسی بیاندیشیم و بس! همچنانکه فردوسی یک تنه ایستاد و شاهکاری آفرید که از باد و باران نیابد گزند. حتا پیکر او را پس از مرگ به گورستان مسلمانان توس راه ندادند (به گناه ستایش از ایران!) و امروز از شهر توس چه بازمانده است جز آرامگاه فردوسی؟!
۱۴- واژه‌سازی مکانیکی
برخی واژگان پیشنهادی نیز با ذهن سنتی و اندیشه‌ی فروبسته‌ی برخی اندیشه‌وران سازگار نمی‌افتد و با برچسب “مکانیکی” کنار نهاده می‌شوند. دانسته نیست چگونه واژه‌ی “دژگواری” (dyspepsia) را ارگانیک می‌دانند ولی “نپاهش” (observation) را مکانیکی می‌دانند؟! با کدام سنجه‌ی علمی برخی واژگان پیشنهادی را رد می‌کنند؟ هر دو واژه یک پیشوند باستانی دارند (دژ ، ن) و یک فعل زنده‌ی پارسی. چگونه است که پَرناوش (circumnavigation)، پَرگشت (circumvolution) و پروشتن (to circumscribe)، مکانیکی‌اند اما “پَرستیدن” و “پَرآکندن” ارگانیک؟ شگفت‌تر اینکه ساخت مکانیکی واژه را برای علوم تجربی روا دانسته‌اند ولی برای علوم فلسفی نه! “استحاله”، “جدلی الطرفین”، “علی الاطلاق”، “مانعه الجمع”، “مکتفی بالذات”، “بدیهی بالذات” پذیرفتنی هستند ولی “ترادیسی”، “خود‌بسنده”، “خودآشکار” مکانیکی و ناپذیرفتنی! اتفاقا مهمترین فلسفه ی وجودی فعل‌های برساخته پیش‌گفته در زبان پهلوی (بند ‏۱۵)، تبیین زبان علمی، فلسفی و دینی بوده است نه تغییر گفتار مردم.
البته استدلال درستی که در این زمینه می‌شود این است که بند ناف این واژگان نوساخته از زبان مرجع بریده نشده است. نکته اینجاست که بیشتر واژگان پیشنهادی (بویژه واژگان علمی) همین گونه‌اند و یک دوره‌ی گذر را باید برای جاافتادن و مستقل شدن از زبان مرجع طی کنند و برای رسیدن به هدف زبان علمی فارسی چاره‌ای جز این نیست. زبان انگلیسی و فرانسه هم همین راه را پیموده‌اند و بند ناف خود را دو روزه از لاتین و یونانی نبریده‌اند.
نتیجه ‌گیری
گفتیم ورود هر واژه منجر به ورود واژگان بسیاری به زبان می‌شود و این واژگان نوآمده کم کم واژگان اصیل پارسیک را به کنار رانده و جای آنها را خواهند گرفت. همچنین وام‌گیری ساختار زبان را نیز می‌دگراند و این دگرش‌ها خود باعث ورود بیشتر واژگان بیگانه می‌شود. هر چه زبان از اصل خود دورتر می‌شود و به ساختار زبان بیگانه خو می‌گیرد، آمادگی بیشتری برای پذیرفتن واژگان بیگانه می‌یابد و این هم‌افزایی شوم به مرگ زبان می‌انجامد. دوم اینکه، واژگان بیگانه ساختار آواییک زبان را نیز می‌دگراند و هر چه ساختار آواییک زبان بیشتر می‌دگرد، از واژگان خودی دورتر و به واژگان بیگانه خو می‌گیرد (هم‌افزایی شوم دوم).
زبان پارسیک به همراه نیاگان (پارسی میانه، پهلوی و اوستایی) و خواهرانش (گیلکی، کردی، بلوچی و ..) دربردارنده‌ی مجموعه‌ای غنی از روش‌های واژه‌سازی است و تقریبا نیازی به وام‌واژه‌ها و روش‌های زبان‌های بیگانه ندارد. باید این واقعیت را بپذیریم که زبان‌های بیگانه جز محدودیت و ناتوانی برای زبان ما ارمغانی نداشته‌اند. ما اگر می‌خواهیم پیشرفت علمی و فرهنگی داشته باشیم، باید بتوانیم به زبان خود علم تولید کنیم و می‌بایست تا می‌توانیم به اصل زبانیک خویش بازگردیم و از آنجا که زبان پارسی با زبان‌های علمی روز دنیا هم‌خانواده و هم‌ساختار است می‌توان امیدوار بود که بازگشت به اصل زبان پارسیک تا حد زیادی ما را از این پریشانی‌ها و آشفتگی‌های زبانیک برهاند. برخورد زبان پارسی با زبان‌های سامی به فراموش شدن بسیاری از توانایی‌های پارسی انجامید، ولی اندرکنش امروز زبان پارسی با زبان‌های علمی روز دنیا می‌تواند سازنده‌ باشد. هم‌خانوادگی و همریشگی این زبان‌ها با پارسی ما را واداشته است به زنده کردن بخش‌های فراموش شده ی زبانمان و ما را برانگیزانده است برای بازساختن یک زبان پرتوان علمی.
بازبردها
۱- داریوش آشوری، زبان باز
۲- داریوش آشوری، بازاندیشی زبان فارسی
۳- پروفسور حیدری ملایری، فرهنگ ریشه شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک
۴- محمد حیدری ملایری، بحثی درباره‌ی صرف فعل در زبان علمی فارسی
۵- فرهنگستان زبان و ادب پارسی، اصول و ضوابط واژه‌گزینی‌
۶- فرهنگستان زبان ایران، برابرهای فارسی پیشنهادی گروه‌های واژه‌گزینی
۷- یدالله منصوری، بررسی ساختار فعل‌های برساخته در فارسی میانه و دری
۸- دفتر ششم واژگان مصوب فرهنگستان
۹- دفتر هفتم واژگان مصوب فرهنگستان
۱۰- محمد حیدری ملایری، با خشت و گل نمی‌توان آسمان خراش ساخت
۱۱- جدول دروس اصلی و تخصصی الزامی مهندسی زلزله
۱۲- لیست دروس مهندسی ژئوتکنیک٫ دانشگاه شریف
۱۳- وبگاه شهربراز
[۱] چو افراسیابش به هامون بدید شگفتید از آن کودک نورسید (فردوسی)
[۲] چو دیده دید و دل از دست رفت و چاره نماند نه دل ز مهر شکیبد نه دیده از دیدار. (سعدی)
[۳] میرزا ملکم خان در مقدمه‌ی گلستان سعدی می‌گوید: برای فهمیدن نوشته‌ای به زبان‌های غربی باید آنرا خواند در حالیکه برای خواندن نوشته‌ای به فارسی باید آنرا نخست فهمید! اگر چه اشاره‌ی او بیشتر به کاستی‌های خط بوده است اما این کاستی‌ها در عرصه‌ی زبان هم دیده می‌شود.
[۴] پیشنهاد آقای آشوری برای استفاده از دو نشانه‌ی متفاوت ی و ی برای صفت و اسم نکره.
[۵] این پسوند امروزه در واژگان کهن چنگال، گودال، دنبال، پوشال، پیخال و واژگان نوساخته‌ی پیچال (labyrinth)، سنگال، تختال، برخال (fractal)، نگارال (graftal) و … دیده می‌شود.
[۶] البته جای خوشبختی است که فرهنگستان با تصویب “خوارزمیک” برای “الگوریتمیک” حداقل “ایک” را به رسمیت شناخته است.
[۷] حتا برای ساخت اسم هم “ی” افزوده نمی‌شده بلکه “ih” افزوده می‌شود. مانند بندگی (bandagih)، آزادگی (āzātakih) ، پزشکی (bijashkih ) و پیروزی ( piruzih) و…
[۸] ترامون به معنی diameter (مانند پیرامون به معنی perimeter)
[۹] به معنی راست و مستقیم در واژگان اردی‌بهشت، اردستان، اردبیل و …
[۱۰] biometry
[۱۱] biofog
[۱۲] biospecies
[۱۳] biomass
[۱۴] Biocoenose
[۱۵] داوطلب
[۱۶] Self-interested، self-absorbed، self-regarding
[۱۷] daršamidan
[۱۸] پیشوند ana به معنی up، back again، throughout، against
[۱۹] rombidan
[۲۰] ešāndan
[۲۱] این پیشوند در واژگان “امرداد” ، “انوش”، “آناهید/آناهیتا”، “آوردن” … نیز بصورت مرده بازمانده است.
[۲۲] هم ‌معنی Eu [Greek]
[۲۳] هم‌ معنی [Greek] Dys
[۲۴] از واژگان نوساخته‌ی زیبا و رسای مصوب فرهنگستان زبان معادل eutrophication
[۲۵] برساختن فعل ogrāyeŝnigistan از اسم مصدر ogrāyeŝn (گرایش)- دینکرد
[۲۶] تصویب فرهنگستان، دفتر ششم
[۲۷] چنانچه امروزه یک و نیم میلیون مورد در Google برای گذرواژه یافته می‌شود.
[۲۸] Clone
[۲۹] پیشنهاد شمس الدین ادیب سلطانی

۲ نظر:

ناشناس گفت...

paymane geraami,

besyaaaaaaaaaar sepasgozaaram. in in jostaar bahreh-yaab shodam. khaaheshmandam noskheye pdf aan raa be address zir baraayam raayapek (email) konid choon ba'zi az jomleh-haa dorost khaandeh nemishavand va be ham rikhteh-and:

chaucer1350@yahoo.com

ba sepaas

mojtaba mostafavi گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

درباره من

Read my notes here, you'll know all you need to know.