پنجشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۹۶

بیایید یک .... بسازیم !

بیایید یک دانشگاه بسازیم ولی نه هر دانشگاهی، جایی که دانش نه آموخته بکه آفریده میشود، جایی که سخن های تازه گفته میشود وارهیده از حد و کران، بی حد و اندازه به پیش می رود. جایی که دانشجو، به دنبال همه دانستنی ها می رود، و مسیرش با بن بست این حرفه و آن حرفه روبرو نمی شود، جایی که دور از ترس و زور و فروتنی های ساختگی است و به مردم گستاخی و قویدلی نوآفرینی، نوگرایی، آینده گرایی آموخته میشود، نه یک مشت چیزهای از برکردنی، جایی که هیچ چیز سد راه نیست، نه سن، نه جنس ، نه پول، نه روز، نه شب، درهایش همیشه باز است و هر کس تا هر جا خواست می تواند برود تنها کرانِ افق تو، خود تویی، تو خود حجاب خودی و دیگر هیچ.
جایی که همه چیز شُدَنی است، جایی که به «ناممکن» می خندد، جایی که به کسی «احترام» نمی گذارد، و تنها «بزرگ» ما، ارزشهایی چون دانشجویی، کنجکاوی و نوآفرینی هستند. جایی که کسی استاد نیست، همه دانشجو هستند. 
جایی که دانشگاه است، نه آموزشگاه، هر کسی می تواند بپرسد، و از هر چیزی، و می تواند به آزمایشگاه برود و هر فرضی بکند و آن را بیازماید جایی که دانستنی ها را در بند نکرده اند، هرکسی می تواند بداند، و از هر چیزی. ویژه کاری در میان نیست. اگر چیزی می خواهی که نیست، میتوانی آن را بسازی. همه چیز نو است، هر چیزی که در جای دیگر کهنه شده، در آن جا، نو سازی شده، هیچ چیز کهنه نمی شود. آن جا هر روز، هر سال، هر ماه خودش را نوسازی میکند، همچون بافتی زنده و بالنده. 
جایی که پاسخ درخواست ها بله است، جایی که پذیرفته میشوی، انچه به تو نه میگوید قانون طبیعت است، نه قانون های من درآوردی ما. تشویق بسیار است، همسنجی و سنجش در جریان، ولی منفی بافی و سرکوب پیدا نمیشود. 
جایی که مغزها از آن نمیگریزند، جایی که مغزها به آن پناه نمی آورند، جایی که مغزها در آن خودشان را پیدا میکنند ،جهان را در می یابند، جایی که دانشجو می آیی، و دانشجوتر می روی !
جایی که پرسیدن به خودی خود زیباست، و پژوهیدن به خودی خود ارزشمند است، پاسخ پرسش هایت را خودت باید پیدا کنی، جعبه سیاه نیست، جعبه سپید هم نیست، ماشین نیست، که چیزی به آن بدهی و چیزی از آن بگیری،

گستره «امکان» هاست، سفره همیشه پهن فرصت هاست. 

جایی که همه راه های تاریخ بشریت، در کنار هم گذاشته شده، هر کس چیزی برای یاد دادن دارد، می آید، هر کسی می خواهد چیزی یاد بگیرد، می آید، هر کس پرسشی دارد می آید، هر کس پاسخی دارد می آید.

جایی است برای آینده، نه گنجینه ای برای گذشته، دروازه ای است همیشه باز، کتابخانه باز، آزمایشگاه باز، کارگاه باز، جایی است برای در دسترس بودن، دستان تو دیگر کوتاه نیست، بزرگترین کتابخانه دنیا، جایی برای بودن، باشگاهی برای همه کسانی که به دنبال ساختن آینده ای نو برای خودشان و دیگران هستندد. آزادی که بروی، بدوی، بخزی، پرواز کنی، شیرجه بروی، 
بپرسی، ببینی، بشنوی، بگویی، دورخیز برداری، حتا آزادی که درجا بزنی، در اندیشه غرق شوی، به یک نقطه خیره بشوی
از خودت صدا دربیاوری، به صداهای دیگران گوش بدهی، آزادی که بشنوی، بسوهی ، ببویی، بسوزی ، بسوزانی، بپری، بپرانی، بخوانی، بنویسی، بِکِشی، بکشانی، ، بچشی ، بچشانی، بپرسی ، بنالی، بدوشی، بِهیسی یا بفریادی، بنازی،بسازی، بدوزی، خراب کنی، آباد کنی، بجویی، بیابی، گم کنی، دور بزنی، آهسته بروی، پیوسته بروی، تند بروی، خسته بروی، تنها باید رفت، به پیش، به پس، به کنار، به بالا، به پایین، هر روز باید دید، ریزتر، درشت تر، دورتر ، قبل تر، بعد تر، گران تر، ارزان تر، بزرگ تر، خرد تر، کلان تر،

همه ایده ها خوبند، هیچ پرسشی احمقانه نیست، هیچ کار نویی بد نیست، «بد» کینه است، «بد» درد است، «بد» افسردگی است، رفتن خوب است، آسمان سقف نیست، زمین کف نیست ....


هیچ نظری موجود نیست:

درباره من

Read my notes here, you'll know all you need to know.