دلم بدجوری برای ایران می سوزد. بر کسی پوشیده نیست که مدتی است یک گروهی بر ایران فرمانروایی میکنند که حرف اصلی شان این است که ما زورمان میرسد و هر کار بخواهیم میکنیم.
مرغ یک پا دارد و ان یک پا هم پیش ماست. نه مدرک داریم نه تجربه، نه فهم داریم نه شعور ولی هر حرفی دلمان خواست می زنیم و اگر از ما انتقاد کردی هم می زنیم تا حالت جا بیاید و بفهمی یک من ماست چند من کره دارد.
کلید بهشت و جهنم پیش ماست، لاهوت و ناسوت را ما از بر کرده ایم. ژن خوب داریم و از همه برابر تریم و این همه بدبختی که می بینی عین عدل است.
از هر چیزی هم که سر در نیاوردیم ممنوعش میکنیم هر کس هم که مقابل ما ایستاد با عربده کشی و قداره بندی و لات بازی و شارلاتان بازی یا از میدان به درش میکنیم و اگر نشد می کشیم و می دریم و نابود میکنیم.
مردم خودمان را با ترس و آدم کشی سرکوب میکنیم و قدرت های خارجی را هم یا تهدید می کنیم و اگر تهدید نتیجه نداد یواشکی نامه فدایت شوم می فرستیم که آن ترهات و اباطیل برای مردم خودمان بود، حالا شما بیا هر چه خواستی البته تقدیم میکنیم به این شرط که نان ما را آجر نکنی.
دین خدا و انسانیت و ایران را همه در توبره کرده اند، سه من را به هزار دلار شیاطین می فروشند.
با این جماعت نابکار و دغل و هوچیگر باید چکار کرد ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر