دوشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۹۷

دلسوزی

دلم بدجوری برای ایران می سوزد. بر کسی پوشیده نیست که مدتی است یک گروهی بر ایران فرمانروایی میکنند که حرف اصلی شان این است که ما زورمان میرسد و هر کار بخواهیم میکنیم. 

مرغ یک پا دارد و ان یک پا هم پیش ماست. نه مدرک داریم نه تجربه، نه فهم داریم نه شعور ولی هر حرفی دلمان خواست می زنیم و اگر از ما انتقاد کردی هم می زنیم تا حالت جا بیاید و بفهمی یک من ماست چند من کره دارد. 

کلید بهشت و جهنم پیش ماست، لاهوت و ناسوت را ما از بر کرده ایم. ژن خوب داریم و از همه برابر تریم و این همه بدبختی که می بینی عین عدل است. 

از هر چیزی هم که سر در نیاوردیم ممنوعش میکنیم هر کس هم که مقابل ما ایستاد با عربده کشی و قداره بندی و لات بازی و شارلاتان بازی یا از میدان  به درش میکنیم و اگر نشد می کشیم و می دریم و نابود میکنیم. 

مردم خودمان را با ترس و آدم کشی سرکوب میکنیم و قدرت های خارجی را هم یا تهدید می کنیم و اگر تهدید نتیجه نداد یواشکی نامه فدایت شوم می فرستیم که آن ترهات و اباطیل برای مردم خودمان بود، حالا شما بیا هر چه خواستی البته تقدیم میکنیم به این شرط که نان ما را آجر نکنی. 

دین خدا و انسانیت و ایران را همه در توبره کرده اند، سه من را به هزار دلار شیاطین می فروشند. 

با  این جماعت نابکار و دغل و هوچیگر باید چکار کرد ؟ 

هیچ نظری موجود نیست:

درباره من

Read my notes here, you'll know all you need to know.