دوشنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۹۰

Plutarch talks about Artaxerxes II, پلوتارک از اردشیر دوم می گوید




از کتاب پارسیان باستان نوشته جوزف فرانهوفر برگردان به انگلیسی از آلمانی از عزیزه آزادی

Ancient Persia, Joseph Wiesehofer, I.B. Tauris, (2001) page 39.

پلوتارک در زندگینامه ای که از اردشیر دوم پادشاه هخامنشی نوشته مینویسد

این داستان نیز در پارس روی داد. گفته شده که یک پارسی بنام سینات به شاه اردشیر دوم در مکانی بسیار دور تر از بارگاه شاه برخورد کرد. او از این برخورد بسیار شرمنده شد و از ترس قانون و به خاطر احترام به شاه بسیار نگران گشت چون در آن لحظه نمیدانست چه کند چرا که او هدیه و پیشکشی در خور شاه نداشت و نمیخواست از پارسیان دیگر کمتر باشد و آبرویش پیش دیگران بریزد. او آغاز به دویدن کرد و تا آنجایی که میتوانست به تندی خود را به رودی در نزدیکی آنجا که نامش کوروش بود رساند. سپس خم شد و با دو دست خود از آب رودخانه برداشت و رو به شاه کرده گفت: « شاه اردشیر ، فرمانروایی تو جاودان باد ، در این آن ، من تو را گرامی می دارم به بهترین توانم ، با آب رودخانه کوروش ، من گرامیداشت خودم را به تو نشان میدهم ، پس بدون یک پیشکش گران از پیش من برو؛ اما زمانی که به اردوی خود رسیدی من تو را با بهترین چیزی که در خانه خود دارم گرامی خواهم داشت و من البته به هیچ روی از کسان دیگری که تو را با پیشکش های خود گرامی داشته اند کمتر نخواهم بود» زمانی که پادشاه به اردوگاه خود میرسد برای آن پارسی یک جامه پارسی ، یک جام زرین ، و هزار دریک می فرستد و به پیک میگوید که به آن پارسی این پیام را برساند «پادشاه میخواهد که تو از داشتن این جام زرین بهره مند شوی و از داشتن این خشنود گردی ، چرا که تو پادشاه را با این کار خود که نخواستی شاه بدون پیشکش و دست تهی برگردد ، خشنود کردی و به پادشاه بهترین چیزی که در آن لحظه در توانت بود
پیشکش کردی. این خواست پادشاه هست که تو با این جام زرین از همان آب که به پادشاه پیشکش کردی برداری و بنوشی»ی


۱ نظر:

me گفت...

very interesting; thank you for sharing it.

درباره من

Read my notes here, you'll know all you need to know.