ایران در سوگ دخترکان دانش آموزش نشسته. آنها که سوختند و آنها که خواهند سوخت تا آخر عمر.
بیشتر ما به زدن عکس های چهره های ، چروکیده و پژمرده گلهایی که هرگز شکوفا نخواهند شد ، قناعت کردیم
عکس های کودکانی که زیر آوار ماندند ، عکس های کودکانی که سوختند ، عکس های کودکانی که در تصادف رانندگی راهیان نور بدنهایشان مچاله شد و استخوان هایشان خورد شد ، عکس های کودکانی که نه جسمشان بلکه روحشان زیر آوار ماند ، سوخت و شکست و دستهاشان را پیش ما دراز کردند.
امروز می خواهم بگویم، که من نویسنده این بلاگ هرکسی که هستم و هرجا که هستم در این واقعه ها ، غیر مستقیم و جزیی هم که حساب کنید گناه کارم. چرا ؟
چون من باید می ایستادم و برای آن کودکان می جنگیدم ، من باید می رفتم ، من باید درخواست می کردم که هر کودکی در راه مدرسه در مدرسه و در بازگشت از مدرسه امن باشد ، من باید فریاد می زدم ، من باید هوار می زدم ، من باید تمام پولم را تمام وقتم را تمام انسانیتم در این راه هزینه می کردم ، من باید می نوشتم ، من باید می گفتم ، من باید با نماینده مجلس با استاندار با هرکس دیگر درگیر می شدم من باید می پرسیدم چرا ، چرا کودک سرزمین من باید بسوزد ، چرا خرد بشود ، چرا بشکند ، چرا درد بکشد ؟
پس وقتی پدر و مادر آن کودک نفرین می کند که خدا باعثش را لعنت کند - بگویید مرا نفرین کند ، سکوت من باعث نابودی فرزند او شد. من همین من، من نویسنده این بلاگ منی که دارم این واژگان را تایپ می کنم ، من گناهکارم و برای این گناهم هیچ عذر و بهانه ای ندارم ،هیچ توضیحی ندارم من گناهکارم و همین و دیگر هیچ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر