پنجشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۹۲

در شهر کسی عرضه یک سوت ندارد ویران شود این شهر، دو من توت ندارد
هر کس که به هر خانه در آید بتمرگد این شهر تهی جز دل فرتوت ندارد
فریاد ز نیویورک و کَلی و فلوریدا اورلندو که آش رشته و شاتوت ندارد
نه غلغله تهران و نه مهمانی شیراز حتا خوشی یک شب بیروت ندارد
گفتم که در این گوشه زر و سیم نبخشند سوگند که این ناحیه یاقوت ندارد
پروانه نشو شمع دلم را خبری نیست این شعله ما طاقت یک فوت ندارد

هیچ نظری موجود نیست:

درباره من

Read my notes here, you'll know all you need to know.