چهارشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۹۸

آفرینش ۴

Image result for creation gore vidal 


خوشبختانه خانه من درست بیرون «پورتیکو» منتظر من بود. بخت با من یار بود که توانستم خانه ای را اجاره کنم که پیش از انکه ما آتن را به آتش کشیدیم ساخته شده بود. قدری راحت تر از خانه هایی است که اکنون آتنیان ثروتمند می سازند، اگر چه قدری کمتر تجملی است. هیچ چیزی نمیتواند به معماران بلند پرواز به اندازه به آتش کشیدن شهر مادری، انگیزه بدهد. ساردیس (1)  اکنون پس از ان آتش سوزی بزرگ، بسیار شکوهمندتر است از ساردیسِ در دوران کروسوس.
اگرچه من هرگز آتن قدیم را ندیده بودم، و البته اکنون نمیتوانم آتن جدید را ببینم، شنیده ام که خانه های خصوصی همچنان از خشت ساخته میشوند، و خیابان ها به ندرت راست می باشند و هرگز پهن نیستند و ساختمان های عمومی شکوهمندند، اگر چه چون «اودیون» موقتی ساخته میشوند.
در حال حاظر بیشتر ساختمان سازی ها در آکروپولیس انجام میشود، که در عبارت شعرگونه دموکریت، یک صخره به رنگ شیر، می باشد که نه تنها بر بالای بیشتر شهر بلکه بر این خانه نیز سایه افکنده، در نتیجه در زمستان، ما کمتر از یک ساعت آفتاب داریم. 
اگرچه این صخره زیبایی های خودش را دارد. دموکریت و من اغلب در آنجا قدم می زنیم. من دیوارهای خرابه را لمس می کنم، و به صدای تق تقِ سنگ کار ها، گوش می دهم. گاهی به آن خانواده زیبای ستمگران که در آکروپولیس زندگی می کردند می اندیشم، پیش از آنکه آنها را از شهر بیرون کنند، همانطور که هز انسان به راستی نجیب  دیر یا زود، سرانجام از این شهر بیرون می شود. من آن ستمگر آخر را می شناختم، هیپیاس مهربان. جوان که بودم، او اغلب در بارگاه شوش بود.

این روزها ویژگی اصلی آکروپولیس خانه ها یا پرستشگاه هایی است که در آن تصویرهای خدایانی است که مردم وانمود به پرستش آنها می کنند. می گویم وانمود، چون از دید من، با وجود محافظه کار بودن و سنتی بودن مردم آتن، وقتی که به حفظ شکل های چیزهای کهن می رسد، روحیه اصلی این مردم در خداناباوری است - یا همان طور که یکی از پسرعموهای یونانی من، در زمانی نه چندان دور در گذشته با غروری خطرناک اشاره میکرد، انسان اندازه اصلی همه چیز است. من گمان میکنم، که آتنیان به راستی باور دارند که این درست است. در نتیجه، با رفتاری «پادنمایانه» (2) به گونه ای غیرعادی خرافاتی هستند، و به صراحت کسانی را گمان میرود لامذهبی کرده اند را مجازات می کنند.

دموکریت  آمادگی برخی از چیزهایی که دیشب در هنگام شام گفته بودم نداشت. نه تنها اکنون او از من گزارش واقعی جنگ های یونان را می خواست، بلکه مهم تر از آن، او می خواست که من خاطرات خودم را از هند و کَتای ثبت کنم و همینطور از مردان خردمندی که در خاورزمین ملاقات کرده بودم، و در خاوران خاور زمین. او داوطلب شد که هر چیزی که به یاد می آورم را بنویسد. مهمانان شام من هم همین اصرار را داشتند اما من گمان میکنم که انها تنها مودب بودند.

ما اکنون در حیاط خلوت خانه نشسته ایم، و این همان ساعتی است که ما آفتاب داریم. امروز هوا خنک است ولی سرد نیست و من می توانم گرمای خورشید را روی صورتم احساس کنم. احساس آسودگی می کنم چون پوشاکی به سبک ایرانیان به تن دارم.همه بدنم پوشیده است به جز صورتم. حتا دست هایم در آستین پوشیده اند، طبیعتن، شلوار می پوشم، بخشی از پوشاک که همیشه خاطر یونانیان را آزرده میکند.

باورهای ما به وقار در پوشش، برای یونانیان خنده آور است، اینان هیچگاه به اندازه زمانی که جوانهای برهنه را در حال بازی می بینند شاد نیستند. نابینایی من مرا هم از دیدن جوانهای پرسروصدا و پرروی آتن آسوده میکند، و هم از دیدن چشمچرانی مردان هوسبازی که آنها را تماشا میکنند. با این حال وقتی نوبت به زنان می رسد، آتنیان به وقار و سنگینی باور دارند، زنان در اینجا از سر تا پا پوشیده اند، همچون زنان ایرانی ولی بدون رنگ و تزیینات.

هیچ نظری موجود نیست:

درباره من

Read my notes here, you'll know all you need to know.