کاخ اردشیر پابگان The remains of the Palace of Ardeshir Pabagan (224 AD) |
بدان که فرمانروایی پادشاهی و فرمانروایی دینی دو برادرند در همراهی کامل با همدیگر ، هیچیک بدون دیگری ماندگار نیست
چون دین ، بنیاد فرمانروایی پادشاه است و فرمانروایی پادشاه نگاهبان دین. فرمانروایی شاه نمی تواند بدون بنیاد خود ، پا برجا بماند و دین نمی تواند بدون نگاهبان خود ماندگار بشود چرا که هر چیزی که نگاهبان نداشته باشد نابود خواهد شد و هر ساختمانی که پایبست آن سست باشد، فروخواهد ریخت. نخستین چیزی که از آن بر تو بیمناکم، آنست که مردم دونپایه ، از تو در خواندن و دریافتن و دانستن دین پیشی بگیرند و این که جایگاه بلند تو در مقام فرمانروایی پادشاه تو را وادارد که آنان را خوار پنداری که اگر چنین کنی ، در دامنه دین ، پیشوایانی پنهان به میان خواهند آمد ، این پیشوایان در میان کسانی از مردم دست پایین کشور برخواهند آمد ، آنهایی که آن ها را خوار کرده ای ، یا به تندی و سختی با آنها رفتار کرده ای، یا از آنها دارایی آن ها را به زور ستانده ای و یا آن ها را ترسانده ای.
بدان که در یک کشور هرکز یک پیشوای پنهان و یک فرمانروای آشکار در یک زمان، در کنار هم نخواهند آمد، مگر آن که آن پیشوای نهانی ، فرمان را از فرمانروای آشکار خواهد ستد چرا که دین چون پایبست و بنیاد و فرمانروایی پادشاه ، چون ستون است و آن که پایبست از آن اوست، بهتر از کسی که ستون را در دست خود دارد ، به همه ساختار کشور مسلط است.
بدان که تویِ فرماندار تنها بر تن های مردم فرمانروایی می کنی و پادشاهان ، بر دل ها فرمان نمی رانند. بدان که اگر، بر نیروی مردم برتری یابی ، بر اندیشه آن ها برتری نخواهی یافت. بدان که مالباخته ای که خردمند باشد بر تو زبان خواهد گشاد و زبان او تیز تر از شمشیر اوست و او می تواند با پناه آوردن به دین ، {با بدگویی نزد مردم دیندار} به تو آسیبی بزرگ برساند. چرا که
به زبان دین هست که او گفتگو می کند و {هر چند از نداری خود در رنج است} به طرفداری از دین ، خود را خشمگین نشان می دهد و به نگهبانی از دین هست که بر می خیزد و فریاد می کشد. پادشاه نباید این دامنه را به دینداران و پرهیزگاران واگذار کند چنانکه آنان از پادشاهی که باید خود نگهبان دین باشد، خشمگین تر و دین دوست تر باشند.
--- سفارش اردشیر بابکان به پسرش شاپور
چون دین ، بنیاد فرمانروایی پادشاه است و فرمانروایی پادشاه نگاهبان دین. فرمانروایی شاه نمی تواند بدون بنیاد خود ، پا برجا بماند و دین نمی تواند بدون نگاهبان خود ماندگار بشود چرا که هر چیزی که نگاهبان نداشته باشد نابود خواهد شد و هر ساختمانی که پایبست آن سست باشد، فروخواهد ریخت. نخستین چیزی که از آن بر تو بیمناکم، آنست که مردم دونپایه ، از تو در خواندن و دریافتن و دانستن دین پیشی بگیرند و این که جایگاه بلند تو در مقام فرمانروایی پادشاه تو را وادارد که آنان را خوار پنداری که اگر چنین کنی ، در دامنه دین ، پیشوایانی پنهان به میان خواهند آمد ، این پیشوایان در میان کسانی از مردم دست پایین کشور برخواهند آمد ، آنهایی که آن ها را خوار کرده ای ، یا به تندی و سختی با آنها رفتار کرده ای، یا از آنها دارایی آن ها را به زور ستانده ای و یا آن ها را ترسانده ای.
بدان که در یک کشور هرکز یک پیشوای پنهان و یک فرمانروای آشکار در یک زمان، در کنار هم نخواهند آمد، مگر آن که آن پیشوای نهانی ، فرمان را از فرمانروای آشکار خواهد ستد چرا که دین چون پایبست و بنیاد و فرمانروایی پادشاه ، چون ستون است و آن که پایبست از آن اوست، بهتر از کسی که ستون را در دست خود دارد ، به همه ساختار کشور مسلط است.
بدان که تویِ فرماندار تنها بر تن های مردم فرمانروایی می کنی و پادشاهان ، بر دل ها فرمان نمی رانند. بدان که اگر، بر نیروی مردم برتری یابی ، بر اندیشه آن ها برتری نخواهی یافت. بدان که مالباخته ای که خردمند باشد بر تو زبان خواهد گشاد و زبان او تیز تر از شمشیر اوست و او می تواند با پناه آوردن به دین ، {با بدگویی نزد مردم دیندار} به تو آسیبی بزرگ برساند. چرا که
به زبان دین هست که او گفتگو می کند و {هر چند از نداری خود در رنج است} به طرفداری از دین ، خود را خشمگین نشان می دهد و به نگهبانی از دین هست که بر می خیزد و فریاد می کشد. پادشاه نباید این دامنه را به دینداران و پرهیزگاران واگذار کند چنانکه آنان از پادشاهی که باید خود نگهبان دین باشد، خشمگین تر و دین دوست تر باشند.
--- سفارش اردشیر بابکان به پسرش شاپور
Know that royal authority and religion are two brothers in perfect agreement with each other. Neither can subsist without the other, because religion is the foundation of royal authority and subsequently royal authority becomes the guardian of religion; royal authority cannot do without its foundation and religion cannot do without its guardian, because whatever has no guardian gets lost and whatever has no foundation is demolished. The very first thing which I fear for you is that people of low social standing will surpass you in the study of religion its interpretation and in learning it and that your confidence in the power of royal authority will lead you to underestimate them; there will thus come about in the domain of religion concealed leaderships among those from the subject lower classes and riffraff commoners whom you had at one time wronged, treated harshly dispossessed intimidated and humiliated. Know that there can never come together in single state a concealed religious leader and a declared political leader without the religious leader usurping the power from the political leader because religion is the foundation and royal authority is the pillar and he who controls the foundation is in better control of the entire edifice than he who controls the pillar ....
Know that your rule extends only over the bodies of your subjects, and that kings have no rule over hearts. Know that even if you subdue the power of people you shall not subdue their minds. Know that the dispossessed person who is intelligent will unsheath against you his tongue which is sharper than his sword, and that he can inflict upon you the most severe harm with it [the tongue] when he wends its contrivances toward religion; for it is in terms of religion that he will argue, for the sake of religion that he will cry and religion that he will invoke. The king ought not to concede to worshipers, ascetics, and the pious that they are worthier of the religion, more fond of it, and more angry on its account than himself.
Know that your rule extends only over the bodies of your subjects, and that kings have no rule over hearts. Know that even if you subdue the power of people you shall not subdue their minds. Know that the dispossessed person who is intelligent will unsheath against you his tongue which is sharper than his sword, and that he can inflict upon you the most severe harm with it [the tongue] when he wends its contrivances toward religion; for it is in terms of religion that he will argue, for the sake of religion that he will cry and religion that he will invoke. The king ought not to concede to worshipers, ascetics, and the pious that they are worthier of the religion, more fond of it, and more angry on its account than himself.
Ardeshir Babakan' advise for his son Shapur.
"Greek Thought, Arabic Culture" Dimitri Gutas, Routledge, 1999, pp. 99-100.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر